اسکله عشق
ای کاش بی هیچ کلامی با هم همراه میشدیم و دست به دست پرستو های مهاجر تا فراسوی ناکجا آباد زندگی پرواز میکردیم ای کاش با طنین آوای ملکوتی اذان ذره ای دلهایمان می لرزید. دست هایمان را بلند میکردیم و در پیشگاه معشوق همیشه جاودان طلب عمر ونیاز می کردیم. ای کاش به جای اینکه در برابر گریه های کودکی مظلوم انگشت تعجب و حیرت به دهان بگیریم ذره ای عشق قطره ای مهربانی و کمی محبت و عاطفه در دست هایمان می گذاشتیم و تقدیمش می کردیم ای کاش همان تکه نانی را که داشتیم با هم قسمت می کردیم. سهمی از ان تو و سهمی برای دل من . ای کاش یکدیگر را دوست می داشتیم و به جای سالهای دو راز هم در برابر لحظه جدایی تاب نمی آوردیم ای کاش زمانی که باران می بارید قطره های باران، دل های مسدود شده و غبار گرفته مان را جلا می داد. و به وسعت اسمان آبی آن را پاک و روشن می کرد
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |