اسکله عشق
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


اسکله عشق

بزرگی میگوید: (( به سوی خوشبختی راهی وجود ندارد زیرا خوشبختی خود راه است. اگر میخواهی دیگران را خوشبخت کنی اول خودت خوشبخت با ش چون برای آنکه آفتاب را بردیگران بتا بانیم

 باید آن را در درون خود داشته باشیم)) عیب ما انسانها این است که خوشبختی راچیزی دور ومحال میپنداریم اما اینطور نیست .خوشبختی درکنار ماست و مانند سایه همراه ما حرکت میکند.خوشبختی لحظه ای است که که درآن فراغت خیال و آرامش روح داریم. خوشبختی چیزی نسیت که بتوان آن را لمس کرد. وقتی شب هنگا م بی دغدغه خیال دیده برهم میگذاریم ، خوشبختیم. وقتی نگران کم وزیا د

 و سود و زیان نباشیم خوشبختیم ،اگر انسان قانعی باشیم و حرص وطمع نداشته باشیم می توانیم احساس خوشبختی کنیم. هرگاه کینه های نهانی از دشمنان را از قلب پاک کنیم و همه آنهایی را که زمانی ما را رنجانده اند و سبب نگرانی و آزردگی خاطرمان شده باشند ، ببخشیم خوشبخت خواهیم بود. وقتی توانستیم از شکست های زندگی به جای نامیدی پند بگیریم اشتباه های گذشته را فراموش کنیم، به موفقیت های بزرگ آینده بیاندیشیم و از هر موفقیتی هرچند کوچک لذت ببریم ، خوشبخت هستیم. اگر توانستیم با تمام وجود درک کنیم که هدف از زندگی ما برروی کره ی خاکی دوستی ، مهرورزیدن و کمک کردن به دیگران و لذت بردن از با هم بودن و در کنار هم بودن است به معنای واقعی خوشبختیم. بزرگی میگوید:(( خوشبختی ، داشتن دوست داشتنی ها نیست بلکه دوست داشتن دوست داشتنی هاست)) پس هرروزت را با توکل برکسی آغاز کن که خزانه رحمتش هرگز پایان نمی پذیرد. دلت را به آسمان بیکران پیوند بزن که هرکدورتی را خواهد بخشید و باور کن که آینده به اندازه ابدیت وسعت خواهد داشت و یقین داشته باش که ذره ای از اعمالت حتی به اندازه ی یک خردل محاسبه خواهد شد و در همین دنیا اثرات نیک وبد آن ر خواهی دید. پس بیا همین حالا اندوه دنیا را را کن تا لحظه ای شاد زندگی کنی و از زندگی خود لذت ببر بددون اینکه آن را بازندگی دیگران مقایسه کنی پس میبینی که راهی که بسوی خوشبختی وجود نداردخوشبختی خود را است راهی که از درون تو آغاز میشود و به درون تو ختم میشود


نوشته شده در دوشنبه 88/12/24ساعت 7:0 عصر توسط ردپا روی ساحل ( )


به خاطر تو خورشید را قاب میکنم و بر دیوار دلم می زنم.

 

به خاطر تو اقیانوس رادر فنجانی نقره گون جای میدهم .

 

به خاطر تو کلماتم را به باغ های بهشت پیوند میزنم .

 

به خاطر تو دست هایم را آیینه میکنم و بر طاقچه یادت میگذارم .

 

به خاطرتو می توان چون کودکی لجوج سلام معطر سیب ها را نشنیده گرفت .

 

به خاطر تو می توان ازجاده های برگ پوش و اسمان های دور دست چشم پوشید .

 

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا مزه مزه کرد .

 

و به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت .

 

نازنینا

سایه های ما شکسته است و اگر سایه زلال تو نباشد درختان نمی توانند ، تن از خستگی بتکانند .

 

وقتی تو مثل یک زمزمه صمیمی در خلوت کوچکم حضور داری .

 

وقتی تو دستهایم را از لمفونی باران می انبازی .

 

وقتی تو دل ناموزون مرا میخوانی .

 

احساس میکنم صبح به شمایل توست .

 

و من نمیتوانم با رگه های نور طنابی ببافم که مرا به تو برساند .

 

 


نوشته شده در سه شنبه 88/12/18ساعت 2:8 عصر توسط ردپا روی ساحل ( )


                              

 

          دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است

 

                                 تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است ؟

 

پیشاپیش فرارسیدن میلاد باسعادت پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد(ص) را به همه ی مسلمین جهان تبریک میگم

                                                                   

نمایش تصویر در وضیعت عادی                                 


نوشته شده در سه شنبه 88/12/11ساعت 10:8 صبح توسط ردپا روی ساحل ( )


 

  طنین گام هایش در کوچه پس کوچه های شهر مکه به گوش می رسد .

از همه جا عطر او به مشام میرسد.تبسم های او در همه جا نقش بسته است.

 داناترین، شجاعترین ، بزرگوارترین ، بخشنده ترین ، والاترین و برترین انسان آمده است.

 خیلی تاب تحمل او را ندارند .

آنان قصد دارند که با پرفروغ ترین چلچراغ آفرینش بستیزند .

یکی به او سنگ می زند، یکی به سر و رویش زباله  میپاشد، یکی مسخره اش میکند.

 یکی میگوید او دیوانه است. دیگری میگوید او ساحر است.

 سومی میگوید او دست آموز دیگران است .

خیلی ها درصدد براندازی این چلچراغ برامده اند،ولی نه این نور، نور خدایی است، خاموش شدنی نیست!

مگر او را نمی شناسید ؟

مگر او یتیم ابوطالب نیست؟

مگر او را نمی شناسید که امی و مکتب نرفته است؟

مگر سال ها امانت و صداقت او زبانزد همه شما نبوده است

پس اگر یافته ها و باورهای خود را جمع بزنید نتیجه اش همان است که خود او میگوید.

او از خود چیزی ندارد ، بلکه از سوی خدا امده است.

قرانی که او آورده چنان در اوج است که اگر همه ی دانشمندان و ادیبان نام آور جهان دست به دست هم بدهند نمی توانند کتابی مثل

آن بیاورند و نه یک کتاب که حتی ده سوره  و نه ده سوره و نه ده سوره که حتی یک سوره ! بله سوره ای به اندازه ی سوره کوثر،

 سوره ای کوچک با چند آیه کوتاه .

پس شک نداشته باشید که او از جانب آمده است .

او هرلحظه با خدا در ارتباط است .

او آنچه را که میگوید به صورت پنهانی دریافت می کند ،

جبرئیل آن فرشته ی وحی برآن نازل میشود.

جیرئیل ، امین است و آنچه را که از ناحیه ی خدا دریافت کرده ، بی کم وکاست برای محمد (ص) می آورد.

محمد(ص) نیز امین است ، آنچه را که جیرئیل می آورد بی کم و کاست دریافت میکند و همان ها را به ما میگوید.

تمام مسیر نزول قران از دسترس و تیررس ترین شیاطین به دور و در امان است.

هیچ شیطانی حتی ابلیس قدرت نفوذ در آن را ندارد.

پس بی دغدغه از محمد(ص) پیروی کنید.

او آمده تا ما را با خود بسوی خدا ببرد.

آنچه محمد(ص) ار جانب خدا آورده برای ما کافی است.

او به تمام نیازهای ما توجه دارد.

او به ما میگوید ، واقعیت ما و جهان ، دنیا  آخرت و بهشت و جهنم چیست.

کدام عقیده ها درست و کدام نادرست است.

او به ما میگوید کدام خصلت و وی‍‍‍ژگی ها اخلاقی خوب وزیباست.

او امده است تا ما را به عالی ترین و والاترین درجات اخلاق برساند .

او بارها میفرماید : ( انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)

(جز این نیست که برانگیخته شدم تا اخلاق را به عالیترین مراتبش برسانم)

او برای تمام مراحل مراحل زندگی دستورالعمل و قانون آورده است.

پس ای همه ی شیفتگان را خدا برخیزید و به تمام آنچه که محمد(ص) آورده است ،گردن نهید

و گام به گام همپای او بسوی خدا به پیش روید !

 

 


نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 9:32 عصر توسط ردپا روی ساحل ( )


                                                                          

در رویاهایم دیدم با خدا گفتگو میکنم. خدا پرسید.پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟ من در پاسخش گفتم :

 اگر وقت دارید. خدا خندید و گفت: وقت من بی نهایت است.

در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟ پرسیدم: چه چیز بشر شما را سخت متعجب میسازد؟ خدا پاسخ داد کودکیشان. اینکه آنها از کودکیشان خسته میشوند، عجله دارند بزرگ شوند. و بعد دوباره پس از مدت ها، آرزو میکنند که کودک باشند....... اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورندو بعد پولشان را از دست می دهند تا پول بدست آورند. اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کرده اند بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در اینده.

اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند انگار که هرگز نمی میرند و به گونه می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند. دستهای خدا دستانم را گرفت برای مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدم به عنوان یک پدر میخواهی کدام درس زندگی را فرزندانت بیاموزند؟ او گفت: بیاموزند که انها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، همه کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.

بیاموزند که درست نیست خودشان را با یکدیگر مقایسه کنند، بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در دل آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول میکشد تا ان زخم ها را التیام بخشیم. بیاموزیم ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد، بلکه کسی است که به کمترین ها نیاز دارد. بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند قط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند، بیاموزند که دونفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.

بیاموزند کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند، بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند. من با خضوع گفتم: از شما به خاطر این گفتگو متشکرم. گفتم آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟ خدا لبخند زد و گفت: فقط اینکه بدانند من اینجا هستم ، همیشه

از رابیندراناتاگور

                                                                

نمایش تصویر در وضیعت عادی


نوشته شده در جمعه 88/12/7ساعت 6:0 عصر توسط ردپا روی ساحل ( )



قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت