اسکله عشق
به خاطر تو خورشید را قاب میکنم و بر دیوار دلم می زنم. به خاطر تو اقیانوس رادر فنجانی نقره گون جای میدهم . به خاطر تو کلماتم را به باغ های بهشت پیوند میزنم . به خاطر تو دست هایم را آیینه میکنم و بر طاقچه یادت میگذارم . به خاطرتو می توان چون کودکی لجوج سلام معطر سیب ها را نشنیده گرفت . به خاطر تو می توان ازجاده های برگ پوش و اسمان های دور دست چشم پوشید . به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا مزه مزه کرد . و به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت . نازنینا سایه های ما شکسته است و اگر سایه زلال تو نباشد درختان نمی توانند ، تن از خستگی بتکانند . وقتی تو مثل یک زمزمه صمیمی در خلوت کوچکم حضور داری . وقتی تو دستهایم را از لمفونی باران می انبازی . وقتی تو دل ناموزون مرا میخوانی . احساس میکنم صبح به شمایل توست . و من نمیتوانم با رگه های نور طنابی ببافم که مرا به تو برساند .
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |